محرم94 / زمینه (سبک اول)
غریب کوفه
سهم مسلم از کوفه ، شد چشای بارونی
تیر و نیزه میارن ، اینجا وقت مهمونی
سوی کوفه نیا ، کوفه بیغیرته
کوفهی بیوفا ، آخرِ غربته
دست بسته دل شکسته سهم من اشک و آهه
کشته من رو تشنگی! نه! فکر طفل ششماهه
«واحسینا ، واحسینا، واحسینا، واویلا»
ـــــــــــــــــــــــــ
با چشای بارونی ، از غم تو میخونم
با نگاه پر خونم ، چشم به راهت میمونم
بوی غم میرسه ، از سوی کربلا
میبینم ماهی رو ، فردا رو نیزهها
روبرو میشه سر من با سر تو یا مولا
دست بسته دخترم با دختر تو واویلا
«واحسینا ، واحسینا، واحسینا، واویلا»
::
با چشای بارونی ، چشم به راهت میمونم
تا بیای پیشم بابا ، از غریبی میخونم
پا پر از آبله ، دست من بیرمق
ای سر پرِ خون ، اومدی با طبق
قاری من کی شکسته حرمت این لبها رو؟
جون زینب کی گرفته از رقیه بابا رو؟
«واحسینا ، واحسینا ، واحسینا ، واویلا»
ـــــــــــــــــــــــــ
یادته روی نیزه ، شده بود لبهات خونی
منو رو خاکا دیدی ، شد نگاهت بارونی
گرچه دلخستهام ، من از این درد و داغ
قاتل من شده ، اما داغ فراق
از فراق و از غریبی جون من اومد بر لب
کاش میبردی از خرابه من رو همراهت امشب
«واحسینا ، واحسینا ، واحسینا ، واویلا»
::
یادگار مجتبی
گر چه کم سن و ساله ، داره عزمی مردونه
تا عمو رو میبینه ، تنها توی میدونه
پر میگیره دلش ، در هوای عمو
میگه ای کاش بشم ، من فدای عمو
دلخوشه که مثل قاسم مولاشو یاری کرده
دلخوشه که پیش زهرا آبروداری کرده
«واغریبا ، واغریبا، واغریبا ، واویلا»
ـــــــــــــــــــــــــ
وقتی که دید شمشیرِ نانجیبی رفت بالا
شد با دستِ کوچیکش ، سپر جون مولا
داده دست و به جاش ، بال و پر میگیره
با پری غرق خون ، داره پر میگیره
اما داده از دیارِ کربلا سهمی بیشتر
میشه آخر با سهشعبه حنجر این گل پرپر
«واغریبا ، واغریبا، واغریبا ، واویلا»
::
آینه محمد
میره به سوی میدون ، از حرم جون بابا
بدرقهش کرده با اشک ، چشم پر خون بابا
قلب اهل حرم ، غرق اندوه و غم
این کیه زیر لب ، میگه ای وای دلم
میره اما قلب بابا پر کشیده دنبالش
اهل کوفه اومدن با نیزه به استقبالش
«واعلیا ، واعلیا ، واعلیا ، واویلا»
ـــــــــــــــــــــــــ
خون پیشونیش گرفت ، جلو چشم مرکب رو
برده تُو قلب دشمن ، حالا جون زینب رو
همه با کینهی علی میاومدن
هر که با هر چی داشت ، اکبرو میزدن
بین میدون آیه آیه شده قرآن بابا
شده فرقش مثل حیدر پهلوهاش مثل زهرا
«واعلیا ، واعلیا ، واعلیا ، واویلا»
::
عاشورا
لحظههای آخر شد ، میباره چشمای من
چی شده از من میخوای ، آخه کهنه پیراهن
بیتو دلبیقرار ، بیتو دلواپسم
حرف رفتن نزن ، بیتو من بیکسم
میری اما خواهرت رو دست غربت میسپاری
من بمیرم که غریبی من بمیرم بییاری
«واحسینا ، واحسینا ، واحسینا ، واویلا»
ـــــــــــــــــــــــــ
عازمی سوی میدون ، هستی زینب اما
تو چشام بارون اشک ، رو لبام مهلاً مهلا
مونده یک آرزو ، تو دل خواهرت
آخرین حسرتم ، بوسه بر حنجرت
میری اما قلب زینب رهسپاره دنبالت
میبینم انگار که مادر اومده استقبالت
«واحسینا ، واحسینا ، واحسینا ، واویلا»
::