در نواحی نوحه

نوحه های یوسف رحیمی

در نواحی نوحه

نوحه های یوسف رحیمی

در نواحی نوحه
رهبر معظم انقلاب(حفظه الله):
درس عاشـورا، درس فداکـارى و دیندارى
و شـجاعـت و مواسـات و درس قیـام لله
و درس محبّــت و عشـق اسـت. یکى از
درسهاى عاشورا همین انقلاب عظیم و
کبیرى‌ست که‌ شما ملت ایران پشت‌سر
حسین‌زمان و فرزند‌ ابى‌عبدالله الحسین
علیه‌السلام انجام دادید. ۱۳۷۷/۰۲/۱۸

در خون ماست غیرت سردار علقمه
هیهات اگر حسین زمان را رها کنیم...

۷ مطلب با موضوع «قالب‌ها :: زمزمه» ثبت شده است

دوشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۰۲ ق.ظ

باید گذشت از این دنیا به آسانی / زمزمه

حال و هوای شهر دلتنگ و دلگیر است

از کوچه‌های شهر دیگر دلم سیر است

 

تا کی ببارد این چشمان بارانی؟

تا کی پریشانی؟ تا کی پریشانی؟

 

 

بوی بهشت آمد شد موسم پرواز

رفتند یارانم تا آسمان‌ها باز

 

شد سهم من اما چشمی به‌ در مانده

اینجا پرستویی بی‌بال و پر مانده

 

 

باشم گرفتارِ نَفْس و هَوَس تا کی؟

بی‌بال و پر ماندن کنج قفس تا کی؟

 

سیّاره‌ی رنج است، بی ماه و بی باران

دنیای ما بعد از آوینی و چمران

 

۰ نظر ۰۲ فروردين ۹۵ ، ۱۰:۰۲
یوسف رحیمی
پنجشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۳۷ ق.ظ

ای التیام سیلی / زمزمه فاطمیه

امید قلب خسته در این شب سیاهی

در راه مانده‌ای را دریاب با نگاهی

 

دیگر بیا که بی‌تو از دست رفته‌ام من

ای وای از تباهی ای وای از تباهی

ـــــــــــــــــــــــــ

افتاده بودم از پا در جاده‌ی غم اما

دادم به خود تسلا دیگر نمانده راهی

 

در سایه‌سار لطفت جایی برای ما هست؟

با دل چه کرده بی‌تو شب‌های بی‌پناهی

ـــــــــــــــــــــــــ

برگرد ای انیسِ شبگریه‌ی مدینه

عمری‌ست مانده آقا بر راه تو نگاهی

 

ای التیام سیلی، با چشم‌های نیلی-

مادر تو را صدا زد هر شام و صبحگاهی

ـــــــــــــــــــــــــ

یک گوشواره گم شد در بین کوچه و رفت

یک گوشواره از دست در غارتِ سپاهی

 

انگشتری به دست تو دوخته دمادم

چشمان حسرتش را از بین قتلگاهی

۰ نظر ۲۰ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۳۷
یوسف رحیمی
دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۳۴ ق.ظ

خورشید من از سفر نیومد / زمزمه عرفه

هر سال عرفه دلم می‌گیره

از هجر تو دم به دم می‌گیره

آشفته و بی‌قرار و خسته

بازم دلامونو غم می‌گیره

 

توی شب غم سحر نیومد

امید چشای تر نیومد

بازم منم و چشم انتظاری

خورشید من از سفر نیومد

 

دلتنگی‌مو جمعه‌ها میارم

تو محراب جمکران می‌بارم

اما همه آرزومه آقا

آخر رو پای تو سر بذارم

 

لب تشنه ولی تشنه‌ی نورم

احساس می‌کنم که از تو دورم

باشه دل من شبیه سنگه

اما برا تو سنگ صبورم

 

دلخسته‌ام از فراق و غربت

کاشکی دعاهام بشه اجابت

کاشکی یه شب جمعه بیائی

در سایه‌ی تو بریم زیارت

 

وقتی تو حرم قیامتیه

وقتی که شب زیارتیه

آتیش می‌گیره دل از فراقش

سهم دل من بی‌طاقتیه

 

بی‌تاب بهشت عالمینم

در حسرت بین‌الحرمینم

دلتنگ طواف کربلا و

دلتنگ زیارت حسینم

 

روضه می‌گیره بوی گل یاس

قلبم می‌شه غرق شور و احساس

وقتی می‌شه حرف لب تشنه

دل پر می‌زنه تا کف‌العباس

۰ نظر ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۳۴
یوسف رحیمی
يكشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۵۲ ق.ظ

اینجا کسی کاری به انگشتر ندارد

بارانی‌ام امشب، هوای گریه دارم
مانند چشم بی‌قرارت بی‌قرارم

امشب عزادار است خورشید خراسان
از ماتمت عالم شده شام غریبان

::

دنیا برایت داغ بی‌اندازه‌ای داشت
هر روز آقا غصه‌های تازه‌ای داشت

از کودکی داغ یتیمی را چشیدی
وقتی کفن بر صورت بابا کشیدی

::

ابری‌ست چشمت مثل آفاق مدینه
آتش گرفته قلبت از داغ مدینه

در چشم‌هایت حسرتی بسیار مانده
گویا دلت بین در و دیوار مانده

۰ نظر ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۵۲
یوسف رحیمی
سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۵۲ ق.ظ

الهی العفو ...

امشب میام سوی تو با آشفته حالی
با چشمای پر اشک و با دستای خالی

امشب ندارم توشه ای غیر از نداری
برگشته با پای خودش عبد فراری

::

بد کردم اما می دونم تو خوب خوبی
ای مهربون من تو ستار العیوبی

من بی پناهم ای پناه بی پناها
آخه کجا دارن جز اینجا روسیاها

::

امشب بگیر دستم رو که افتادم از پا
بدجوری رو دست خوردم از بازی دنیا

شرمندگی از تو منو خیلی سوزونده
اما مرامت من رو تا اینجا کشونده

۰ نظر ۱۶ تیر ۹۴ ، ۰۹:۵۲
یوسف رحیمی
دوشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۵۱ ق.ظ

خاک آسمونی

دل می‌زنم به دریا ، پا می‌ذارم تو جاده
راهی می‌شم دوباره ، با پاهای پیاده

راهی می‌شم ، به سوی خاکی آسمونی
که داره عطر مهربونی ، عطر حریم بی‌نشونی

میام و دارم ، شور و نوایی
می‌خوام بگیرم ، اذن رهایی

ای شهدا ، ای شهدا

اگه که قلبمو شیدا کردم
اگه که چشمامو دریا کردم
من با هزار امید اینجا هستم
گمشده‌مو شاید پیدا کردم

دارم گله‌ها ، از فاصله‌ها
جا مونده منم ، از قافله‌ها

۰ نظر ۱۰ فروردين ۹۴ ، ۰۹:۵۱
یوسف رحیمی
دوشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۲۴ ق.ظ

حسین من کوفه نیا / زمزمه عرفه و مسلمیه

تنگ غروب عرفه غم تو دلم پا می گیره

دلم هوایی می شه و بونة آقا می گیره

 

این روزایی که دم به دم غریبی رو حس می کنم

با گریه یاد غربت عزیز نرگس می کنم

 

تا که بیای تو از سفر تا که ببینی حالمو

نذر نگاهت می کنم این اشکای زلالمو

 

میون طوفان غمت شکسته بال و پر من

کاشکی بیای پا بذاری به روی چشم تر من

 

کوچه رو صبح جمعه ها هم نفس بوی گلاب

با مژه جارو می زنیم با اشکامون می پاشیم آب

 

کاشکی بیای و سوغاتی برام بیاری بوی سیب

یا که یه مهر و تسبیح از تربت ارباب غریب

 

کاشکی بیای برامون از تشنگی و آب بخونی

بیای رو منبر بشینی روضة ارباب بخونی

 

مسلمیه دم بگیری با گریه و شور و نوا

بیای و با هم بخونیم «حسین من کوفه نیا»

 

کوفه نیا که اینجاها قحطی آبه به خدا

حرمله چشم انتظار طفل ربابه به خدا

 

اینجا تموم مردمش تشنة خون لاله اند

با کعب نی منتظر رقیة سه ساله اند

 

همه با فکر انتقام روز می کنن شباشونو

نعلای تازه می زنن تموم مرکباشونو

 

رو خاک گرم کربلا سه روز می مونه پیکرت

خورشید نیزه ها می شه اینجا سر مطهرت

۰ نظر ۲۲ مهر ۹۲ ، ۱۰:۲۴
یوسف رحیمی