محرم94 / زمینه (سبک دوم)
وقتی دمیده تو آسمون ، امشب هلالِ ماهِ عزا
یعنی قافلهی عاشقا ، داره میرسه به کربلا
اولِ ماه اولِ آه اول بیقراریه
دل پرِ خون دل پرِ غم ابر چشا بهاریه
شد موسم اشک و عزای زینب ، یا زینب
شد کربلا، کربوبلای زینب ، یا زینب
ـــــــــــــــــــــــــ
فردا سرزمین کربلا ، حال وهوایی عجیب داره
آخه قافلهای که میاد ، عطر یاس و بوی سیب داره
این قافله هم گل یاس هم لاله داره همراهش
غنچههای ششماهه و سهساله داره همراهش
این لحظهها سخته برای زینب ، یا زینب
شد کربلا، کربوبلای زینب ، یا زینب
::
آزاده کربلا
بسته روسیاهی چشمامو ، بستم اگه آقا راهتو
طاقت نمیاره قلب من ، تنهایی و غم و آهتو
بییاوری سخته آقا بذار که یاورت بشم
روسیاهم اما بذار فدای اکبرت بشم
خوب میدونی خیلی بدم حسین جان
با دست خالی اومدم حسین جان
ـــــــــــــــــــــــــ
پیچیده توی تموم دشت ، یابن فاطمه! صدای تو
آخه چی میشه یه بندهی شرمنده بشه فدای تو
چی میشه که این روسیاه پیش تو روسپید بشه
اومده که جون بده و نذر غمت شهید بشه
خوب میدونی خیلی بدم حسین جان
ای با وفا نکن ردم حسین جان
::
ماه قبیله
اذن رفتن از عمو میخواد ، شوق شهادته تو نگاش
جون دادن برای عمو ، احلی من العسله براش
اومده تا جای بابا یار عموجونش باشه
اومده تا کربوبلا تا بلاگردونش باشه
اما حسین انگار داره میبینه
کربوبلا میشه مثه مدینه
ـــــــــــــــــــــــــ
از معرکه داره میرسه ، حالا یه صدای بیرمق
ماه قبیله روی خاکا ، داری صورتی مثه شفق
با عجله اومد عمو اگر چه بالای سرش
دیر شده بود چیزی نموند از بدن مطهرش
پهلوی زخمیشو تا که میبینه
زنده میشه براش غم مدینه
شهید ششماهه
غوغایی بهپا شد از عطش ، تو خیمه دیگه نمونده آب
آقای غریبمون میاد ، روی دستشه گلِ رباب
بر روی دست قنداقه رو برده بالا غریبونه
ششماهه با جرعهای آب خدایا زنده میمونه
از تشنگی ماهش داره میمیره
با قطرهی آبی آروم میگیره
ـــــــــــــــــــــــــ
حالا یکی اومده بده ، به غربت آقامون جواب
آروم نداره دیگه ولی ، چشمای بارونی رباب
از کوفیا حرمله با تیر سهشعبه اومده
این نانجیب با کینههاش عالمی رو آتیش زده
حالا دیگه اصغر راحت میخوابه
این اول بیخوابی ربابه
سقای عطشان
وقتی که میون خیمهها ، حرف علم عمو میشه
چشما بارونیتر از فرات ، لبریز غم عمو میشه
رفته عمو آب بیاره اما کنار علقمه
بارونی شد بارون تیر مشک آبو زدن همه
روح حرم سوی حرم نیومد
سقا با مشک و با علم نیومد
ـــــــــــــــــــــــــ
پیچیده توی تموم دشت ، گویا بوی یاس فاطمه
با چشمای بارونی بابا ، میره به طرف علقمه
دست عمو آیه آیه افتاده بر روی زمین
غرق به خون شد چشای پهلوون ام البنین
از غصه حق داره بابا که خم شه
الهی دست حرمله قلم شه
::
شام غریبان
دیگه تشنگی تموم شده ، قصه رسیده به آخرش
مونده با گهوارهی علی ، تنها یه گوشهای مادرش
خون جگرا! تشنهلبا! حالا دیگه آزاده آب
اما این آب چه آتیشی میزنه بر دل رباب
از تو چشاش خونگریههاش میباره
حالا که شیر داره علی نداره
ـــــــــــــــــــــــــ
دیگه تشنگی تموم شده ، اما شروع شده اشک و آه
حالا دختری با ظرف آب ، میره به طرف قتلگاه
میگه بابام وقتی که رفت خشکیده بود خیلی لباش
حالا میخوام آب ببرم با دستای خودم براش
اما هنوز رو نیزه رو ندیده
خورشیدی که غرق به خون دمیده
::
وارث عاشورا
بارونی میشه بازم چشاش ، وقتی که میبینه ظرف آب
میشه روضهخون کربلا ، روضهخون لالهی رباب
سیساله که آب خوش از این گلو پائین نمیره
آرزوشه سر بذاره بر روی تربت بمیره
قلبش اسیر ماتم حسینه
روز و شبش محرم حسینه
ـــــــــــــــــــــــــ
آخه چطوری یادش بره ، که چی کشیده تو کربلا
سرهای همه عزیزاشو ، دیده بر فراز نیزهها
الامان از کوفه و شام، از آدمای بیحیاش
الامان از روضههای خیزرون و تشت طلاش
جونش دیگه رسیده بر روی لب
تو روضهها هنوز میگه یا زینب
::