خاطره های قافله / واحد شهادت امام باقر(ع)
آسمـون نگـاه پر ستاره و دلـی پر از آه و گلـه
خاطری خسته و دلی شکسته از خاطره های قافله
تب آه و غم راه و شب غربت
نم بارون دلی پر خون پر از حسرت
یادش میاد غروبی که چشم افق به خون نشست
میـون طـوفـان بـلا بـال کبـوترا شـکـست
ـــــــــــــــــــــــــ
آتیش میگیره دلش و یاد میکنه از خیمههای سوختهای
داره میخونه روضة کرب و بلا با یه صدای سوخته ای
آروم آروم میشه چشماش پر از ناله
به دل داره غم یک باغ آلاله
یادش میاد طعنه های زخم طناب و سلسله
خونه دلش هنوزم از سه شعبه های حرمله